پرنسس كوچولوي گلمپرنسس كوچولوي گلم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

هديه ي باشكوه خدا

عکسای 11 ماهگی

اینجا گل‌دخترم از حموم اومده و گل گلاب شده :   آروم دادبزن شادوین جون :       اینجام که عینک آقاجونو زدی :   اینجا من دارم تزیینات تولدتو انجام میدم و شما هم طبق معمول خرابکاری : ...
29 بهمن 1392

يك ماهي كه گذشت ...

مروري بر يه ماه گذشته : از وقتي اومديم اين خونه خوابت خوب شده ، كرير رو كلاً حذف كرديم ، عصرا هم وقتي ميخوابونمت 1 تا 1ونيم ساعت كامل ميخوابي ؛ بر عكس اينروزا سر هر چيز كوچيك جيغ ميكشي يعني كلاً شدي جيغ‌جيغو ؛ اونوقت وقتي من ناراحت ميشم و محلت نميذارم ميآي برام موش ميشي و خودتو لوس ميكني . راستي تنبل خانوم تولدت شد و شما هنوز راه نيافتادي ، دائم از وسيله‌ها ميگيري راه ميري ولي بدون كمك راه نميري ، اينروزا از بس سرعت چهاردست‌و‌پارفتنت زياد شده كل پاهات كبوده فكر كنم زانوتم خيلي درد ميكنه آخه از 2 بهمن موقع چهاردست‌وپارفتن زانوي پاي راستتو زمين نميذاري ؛ ايشا... زودي راه بيافتي تا اينقده اذيت نشي مروري بر يه ماه گ...
29 بهمن 1392

تولد يكسالگيت مبارك فرشته‌ي من

تولدت مبارك دختر گلم   366 روزگيت مبارك ( آخه پارسال سال كبيسه بود برا همين بجاي 365 شدي 366 روزه ) سال پیش تو چنین روزی خدا بال های یه فرشته رو گرفت و اون رو فرستاد زمین ... حالا اون فرشته همیشه مهربون همه‌ي زندگی من و بابایی شده ...   شمع را براي تولدت روشن ميكنم و پرهايم را طواف ميدهم بر گرد آتشي كه تــــو در جانم روشن كرده اي ... تكه خاكستر كوچك كافي است تا پر سوخته حرمت پيدا كند جشن تولد توست و من باز به دنيا مي آيم و خاكستر مي شوم تا راز حضور تو را بدانم   چه لطيف است حس آغازي دوباره ، و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس ... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن ! و چ...
29 بهمن 1392

شمارش معکوس تولد قشنگترین بهونه ی زندگیم

سلام دختر ناز و قشنگه من ، شمارش معكوس تولد يكسالگيت شروع شده : ٢٤ - ٢٣ - ٢٢ - ٢١ ... كمتر از 23 ساعت به تولدت مونده و من تا الان به عشقت بيدار بودم تا لحظه‌ي صفر يكسالگيتو برات ثبت كنم             باورم نميشه چند ساعت ديگه يك سال ميگذره از لحظه‌ي زيباي بدنيا اومدنت ، انگار همين ديروز بود استرس بدنيا اومدنتو داشتم ... داره يكسال ميگذره از حس زيباي مادر شدن ، چه شبايي كه تا صبح بيدار بودم ، چه روزاي تلخ و شيريني كه باهم گذرونديم ، با هر رنجشت مردمو زنده شدم ...  ولي الان شكر خدا داري ميشي يك ساله خدايا شكرت بخاطر اين همه لطفت ... ...
28 بهمن 1392

يه شروع جديد

نفس مامان سلام اين اولين پست توي خونه‌ي جديده كه برات مينويسم ، درسته ١٠ روزه اومديم اين خونه ولي از اونجايي كه اين خونه تازه ست و خط تلفن نداشت به اينترنت دسترسي نداشتم ، همين امروز تلفنمون وصل شده . الهي مامان فدات شه ، توي روزايي كه اسباب‌كشي داشتيم حسابي سرماخورده بودي و از اونجايي كه نميتونستم بهت رسيدگي كنم از سه روز قبل اسباب‌كشي مريض بودي تا يه هفته ، ميدونم خيلي اذيت شدي ، ولي نميتونستم كاري كنم مامان‌جون . البته اينم بگم كه توي اون وضعيت نابسامان خونه حسابي شلوغ ميكردي و آتيش ميسوزوندي نفس مامان سلام اين اولين پست توي خونه‌ي جديده كه برات مينويسم ، درسته ١٠ روزه اومديم اين خونه ولي از اون...
21 بهمن 1392

اينروزاي دخمل كوچولوم

گل دختر مامان سلام بعضي وقتا بايد زود به زود برات پست بذارم ، آخه ماشا... حسابي شيطون شدي و خوردني ، حيفم مياد كاراتو برات ننويسم ؛ البته اينم بگم كه هنوزم با خواب و غذات مشكل داريم ، قبل اينكه بيام اين پستو برات بذارم ديدم خوابت مياد خواستم بخوابونمت ، همينكه گذاشتمت تو كرير ، زدي زير گريه ، قبلاً تا ميذاشتمت تو كرير و برات شعر ميخوندم خوابت ميبرد ولي چند وقتيه تا توش ميذارمت بايد هزارتا كلك بزنم تا گريه‌ت قطع بشه ، بالاخره با هر سختي بود خوابوندمت و اومدم اينارو برات بنويسم . گل دختر مامان سلام بعضي وقتا بايد زود به زود برات پست بذارم ، آخه ماشا... حسابي شيطون شدي و خوردني ، حيفم مياد كاراتو برات ننويسم ؛ البته اينم بگم ...
1 بهمن 1392

جدول تكاملي 8

جدول تكاملي 8 تاريخ روز سن توضيح     از 10 ماهگي وقتي چيزي تو دسترست نيست رو نوك انگشتاي پات مياستي و انقده بدنتو كش ميدي تا دستت بهش برسه روي ميز ميكوبي وقتي چيزي رو ميخواي انگشت اشاره دستتو به طرفش نشونه ميري 8/10/92 1شنبه 10 ماه و 9 روزگي ازت ميپرسيم تابت كو ؟ نشونش ميدي ميپرسيم جي‌جيت كو ؟ النگوتو نشون ميدي ، نميدونم بهش چه حسي داري هميشه بادقت نگاش ميكني ميگيم اِديت كو ؟ اِدي رو برميداري نشون ميدي 11/10/92 4شنبه 10 ماه و 12 روزگي ديگه كشو هم از دست...
28 دی 1392

عكساي 10 ماهگي

  یه عکس با ساینا جون توی تولدش :   اینم یه عکسه زمستونیه زمستونی از گل‌دختر مامان :     وقتی مشغوله بازی هستی :   وقتی کلاه سایناجونو میذاری و شبیه اسکیموها میشی :   وقتی بهت میگم شادوین جونم ، موش شو ، این شکلی میشی :     ...
28 دی 1392